رویای خیس...
اینجا میان خیس ترین رویا نشسته ام و روی خیس ترین کاغذ می نویسم از اشک چشمان آفتاب که به خون کشید قلب آبی دریا را.....
انگار همین امروز بود که عاشق شدم عاشق همین باران های گاه وبی گاه که آمدن تو را نوید می دهد، عاشق همین قاصدک هایی که هر روز از پشت پرده ی سپیده دم برایت می فرستم، عاشق تمام غروب هایی که از پشت پرچین همسایه آفتاب را در آغوش می گیرم.... من از وقتی که عاشق تو شدم هر روز عاشقم هر روز دوباره و دوباره عاشق می شوم... عاشق باران،قاصدک،غروب آفتاب،پرواز پرستوها و... من هر روز بیشتر عاشق زندگی ای می شوم که در آن دمادم مثل باران های پاییزی عاشق تو هستم! نظرات شما عزیزان: یک شنبه 26 شهريور 1391
| 15:23 | علوی | |
|
|
.: طراحی قالب وبلاگ : نایت اسکین :. |